Friday, 19 August 2011

خواهری که نداشتم

دلم این روزها بیشتر از هر چیز دیگری خواهر می خواهد؛ از آن واقعی ها. هزاری هم که کسی مثل خواهر و برادرت باشد، هم خونی چیز دیگری است، اصالت دارد و ملموس است. هویتش را به لفظ خواهر و برادر وامدار نیست و از آن راستکی هاست. راستکی راستکی.
            همیشه تصویرم از داشتن خواهر، دختربچه ای 3-4 ساله با موهای فر قهوه ای، پوست سفید، تپل، و چشمانی گرد است؛ یکی از آنهایی که توی اروپا حتما لنگه شان را پیدا می کنی. یکی از آن کارتونی ها. و شخصیتش درست مثل همه دختربچه های داستان های سلینجر؛ کنجکاو، بامزه، و باهوش. از آن دختر بچه هایی که خنگ نیستند، وقتی سوال دارند تا تهش می روند، و وقتی ذهنت به جواب قد نمی دهد اصرار بیخود نمی کنند؛ حتی خودشان به جوابی می رسند که از آن بهتر وجود ندارد.
            اما این روزها دلم خواهر بزرگ می خواهد؛ از آنها که مدام نگرانت می شود، زنگ می زند، شوخی می کند. از آنهایی که چیزی را نمی توانی ازش پنهان کنی و بی هراس فاش فاشی.
            نمی دانم داشتن یک خواهر چه حسی دارد. همه چیزی که می دانم از داستان ها و فیلم ها و نهایت خواهر وبرادرانی است که که دور و برم می بینم. ولی فکر می کنم حس محشری باشد. حسی مثل طی کردن خیابان ولیعصر از سمت خلوت پیاده رو از پایین به بالا، نم باران پاییز، بی کلاه، بی چتر، و حتی بی هیچ کس. ناگاه صدای زنگ مسیج گوشی، نور زرد مایل به سفید جیغ صفحه موبایل، با چشمان تار و گنگ به صفحه چشم دوختن و آن بالای بالای صفحه: "چطوری بچه؟"

3 comments:

  1. منم همیشه حسرت داشتن برادر رو داشتم، همیشه هم بزرگ‌تر از خودم، حتی یک ثانیه فکر نکردم کوچیکتر باشه. شاید برای اینکه دوست داشتم اون دختر شیطون بامزهه باشم براش. شاید برای اینکه حمایت مردونه رو دوست داشتم، فکر می‌کردم با هم می‌ریم قدم می‌زنیم، تفریح می‌کنیم، حرف می‌زنیم، حرفمو از چشمام می‌خونه و طوری باهم گرم می‌شیم که همه حسرت به دل بمونن
    ولی نداشتم
    حتی بزرگ‌تر از خودم هم بچه‌ای نبود
    اما خواهر کوچیک‌ترم، با دنیا عوضش نمی‌کنم
    واسه همین بهت می‌گم، برادرو هیچی، اما حیف که خواهر نداری
    :-p

    ReplyDelete
  2. تو واقعا میتونستی نقش اون دختر کوچیکه رو خیلی خوب بازی کنی. الانش که الانه سرزندگی و کودکانگی ازت میباره، اون موقعت که دیگه جای خود داره:)))‏
    واقعا حیف...‏
    فک می کنم داداش خوبی می شدم، البته واسه خواهرم فقط ولی با برادره مدام بزن بزن داشتیم:)‏

    ReplyDelete
  3. من هميشه تو حسرت نداشتن خواهري كه دوستش دارم با اينكه ندارمش ميسوزم ...

    SDS

    ReplyDelete