نام اثر: ابلهِ محله
نوع اثر: کتاب( داستان کوتاه)
نویسنده: کریستیان بوبن
مترجم: مهوش قویمی
ناشر: آشیان، چاپ هفتم، 1389
تعداد صفحه: 110
قیمت: 2500 تومان
بنمایه کتاب ابله محله بیشتر به نوعی خاص، بیچارچوب، و خیالپردازانه از هستیشناسی اشاره دارد. اساسا فضای کتاب بیشتر رویاگونه است تا واقعگرایانه. کتاب بسیار خوشساخت و اندیشیده نگاشته شده است و سرشار از مضامین دیگرگونه است. بار اندیشیدگی اثر فراتر از بار ادبی آن است و از اینرو، چندان نمی توان به نقد ساختاری آن پرداخت؛ نه بخاطر تهی بودن آن، بلکه بدلیل غلبه تفکر بر سازه. از این روست که نویسنده با آگاهی، برای جلوگیری از کسالتبار شدن اثر و تبدیل آن به یک ابرازگری هستیشناسانه، و همچنین شتاب در ضرباهنگ آن، فصول را هرچه توانسته کوتاهتر انتخاب کرده است تا به تجربه ناموفقی چون «خداحافظ گاری کوپر» رومن گاری دست نزند.
نکته مهمی که در سبک روایتی کتاب به چشم میخورد تغییر مدام میان روایت اولشخص و سومشخص است و درهمآمیختگی روایت نویسنده و شخصیت اول به پدیدآیی سبکی متفاوت در روایت منجر شده است. از سوی دیگر در جاهایی به نظر میآید نویسنده تلاش دارد تا به طور مستقیم شخصیت آلبن را توضیح دهد. به نظرم توصیف غیرمستقیم از شخصیت می توانست در اثر پررنگتر باشد؛ یعنی به نوعی تشریح عمل شخصیت به جای توصیف فکر او که اولی خود متضمن فکر مرتبط با آن عمل نیز هست. رویهمرفته، بنمایه کتاب سرشار از ایدههای نو و مجذوبکننده است و تمامیتی یکپارچه دارد.
کلا بسیار دوست داشتم و یکی از اون کتابائیه که حتما به دیگران نیز پیشنهاد و هدیه خواهم داد. به نوعی همردیف شازده کوچولو و ناتوردشت دوسش دارم. ممنون از س و ص عزیز واسه این آشنایی.
و حالا بخش هایی از کتاب:
پسرم، نمیدانم این داستانها را از کجا درمیآوری، ولی واقعا جالب است. ایزابل از آنها لذت خواهد برد. شما حقیقت را میگویید و حقیقت سیلی یا تبریک و تحسین برایتان به ارمغان میآورد. از همه بدتر اینکه در هر دو صورت هیچکس حرفتان را باور نمیکند.
حقیقت، باورنکردنی است.
.............................................
آلبن رازی دارد. راز، مثل طلاست. زیبایی طلا در اینست که میدرخشد. و برای اینکه بدرخشد نباید در مخفیگاه نگه اش داشت، باید در روز روشن خارج اش کرد. راز هم همینطور است. اگر راز فقط مال خودمان باشد، ارزشی ندارد. برای اینکه یک راز، راز بماند، باید آن را به کسی گفت.
.................................................
- چه کسی گفته من شما را دوست دارم؟
- ولی تو مرا میبینی، آلبن. مرا میبینی. وقتی آدم کسی را دوست نداشته باشد، نه در این سوی زندگی و نه در آن سو، اهمیتی ندارد، نمیتواند او را ببیند.
................................................
این یک قانون قدیمی دنیاست، قانونی نامکتوب: هرکسی که چیزی بیشتر دارد، در همان لحظه، چیزی هم کمتر دارد...
دنیا آن چیزی است که آلبن از دیگران کم دارد: جایش را در آن پیدا نمیکند. مدتها عقب جایش گشت تا روزی که فهمید هرگز جایی در دنیا نداشته است...
قوانین قدیم دنیا را می توان از این رو، و همچنین از آن رو خواند: کسی که چیزی کمتر دارد، در همان لحظه، چیزی هم بیشتر دارد.
1/11/90
No comments:
Post a Comment