Monday, 10 October 2011

2

پیش فرض


هر گفته یا نوشته ای در جریان رساندن پیام به مخاطب حقایقی را مسلم فرض می کند. و در نتیجه اشاره ای به آن نمی کند. هر دستگاه اطلاع رسانی، به خصوص زبان، دارای چتین ماهیتی است. اگر چنین نبود و از این پدیده در جریان ارتباط استفاده نمی شد، زبان دچار چنان اطنابی می گردید که ارتباط را مختل می ساخت. برای روشن تر شدن مطلب به قطعه زیر توجه کنید:
دکتر منصور زعفرانلو جراح قلب و عروق( 53 ساله مقیم نیویورک) در شب دهم شهریور به دنبال یک مشاجره لفظی با همسرش دکتر سیمین بصیرمند( زعفرانلو) ابتدا با شلیک دو گلوله وی را به قتل می رساند و سپس با هفت تیر کالیبر 45 خود دست به خود کشی می زند.
در این قطعه، که از روزنامه کیهان( 23 شهریور 1373) برداشته شده، حادثه ای به وضوح توصیف شده است و ما براحتی آن را درک می کنیم. اگرچه در حالت معمولی این مطلب برای خواننده ی طبیعی هیچ کمبودی ندارد، می توان پرسید که چرا اطلاعات زیر در آن نیامده است: دکتر زعفرانلو درجه دکترایش را از چه دانشگاهی گرفته است؟ آیا واقعا 53 سال کامل داشته یا به تازگی وارد  پنجاه و سومین سال زندگیش شده بوده است؟ حادثه در چه ساعتی از شب دهم شهریور رخ داده؟ آیا تیراندازی در اتاق نشیمن صورت گرفته یا در اتاق خواب یا در آشپزخانه؟ مشاجره بر سر چه بوده است؟ خانم بصیرمند چند ساله بوده است؟ گلوله ها به کدام قسمت از بدن او اصابت می کند؟ بسیاری از این سوالات را می توان درباره قطعه فوق کرد. به طور قطع می توان گفت که در متن فوق اطلاعات داده نشده بسیار بیشتر از اطلاعات داده شده است، اما خواننده هیچ کمبودی احساس نمی کند. همان طور که قبلا اشاره شد، علت این امر وجود پیش فرض است. نویسنده مطمئن است که خواننده یا به آن اطلاعات نیاز ندارد یا اینکه خودش آنها را دارد. مثلا، هر خواننده معمولی می داند که وقتی گفته می شود فلان کس 53 ساله است، به هیچ وجه بدان معنی نیست که حتما 53 سال کامل دارد، زیرا از اولین روز تمام شدن 52 سالگی تا یک سال بعد از ان را 53 سالگی می گویند. علاوه بر این، اینکه دکتر زعفرانلو 52 سال و 6 ماه داشته یا 52 سال و 7 ماه هیچ تاثیری در ماجرا ندارد.

* گفتمان و ترجمه/ علی صلح جو/ نشر مرکز/ چاپ پنجم، 1388/ 121 صفحه/ 2600 تومان
* بازنشر بخشی کوتاهی از اثر تنها با هدف معرفی کتاب،  تشویق افراد به خرید آن و ترویج فرهنگ مطالعه صورت می گیرد. ناشران محترم قبل از هرگونه شکایت به این نکته توجه کنند.

Friday, 7 October 2011

از "خدای کشتار"‏




آنت                  من حالا دیگه احساس خوبی دارم. فکر کنم، آدم حالش بهتر می شه. {تردید}... چه آرامش مطبوعی، نه؟ مردا عجب وابسته به این جور اشیان... و این وابستگی اونا رو کوچیک می کنه... قدرت و نفوذشونو کم می کنه... یه مرد، از دید من، باید دستاش همیشه آزاد باشه. حتی یه کیف ساده هم آزاردهنده است. یه وقتی با مردی دوست بودم... آقا یه کیف مستطیلی شکل داشت، از اونا که رو دوش می اندازن، یه کیف مردونه دوشی، خدارو شکر که تموم شد اما مردی که تمام وقت موبایلش کنارشه هم وحشتناکه. از دید من یه مرد همیشه باید به نظر بیاد که تنهاست... یعنی اینکه می تونه تنها باشه... جان وین از دید من یه مرد ایده آله. تنها چیزی که داره، چیه؟ یه کلت. یک شیئی که ایجاد خلاء می کنه... مردی که روی آدم این تاثیرو نگذاره که یه تکروه، هیچ ارزشی نداره...
................
........
آلن                   به خاطر این که شما هم از همون قماشید. شما هم جزو اون دسته از زن های باشخصیت هستید که برای هر مشکلی یه راه حل تو جیب بغلشون دارن. زن باید سرچشمه عشق و بیدار کننده غرایز و هدایت کننده هورمون ها و در ضمن یه کم گیج و سر به هوا باشه. اما زن هایی که تمام وقت می خوان نشون بدن که چقدر می فهمن، آره، این زن هایی که گویی ناجی بشریتن، به درد ما نمی خورن و حال مارو به هم می زنن، شما حتی حال این میشل بدبختو که اینجا نشسته به هم می زنید...

* دو دیالوگ پشت سر هم قرار ندارند و حدود 8 صفحه بین شان فاصله است.
* خدای کشتار/ یاسمینا رضا/ ترجمه علیرضا کوشک جلالی/ نشر افراز/ چاپ دوم، 1389/ 93 صفحه/ 2500 تومان
15/7/90