Monday, 5 December 2011

3

این درد دندانی که امانم را بریده است. به سقف خیره می شوم اگر نور روانی زرد لامپ کم مصرف اجازه دهد. چشمم اشک می آید. روی دندانم می خوابم و منتظر می شوم. انگار دنیا به هیچم گرفته است. ساعت ها انتظار برای مسیجی که همانی نیست که بخواهم. رفیق ابله باز تز صادر می کند از درون خطوط تحریری گوشی سونی اریکسون. دندانم گز گز می کند. درد مدام نیست اما با ضربان قلب خودش را ست کرده است. مدام پتک می زند. و مدام فحش می دهم. نقطه سر خط.
توی کوچه عرعر می کند؛ یکی با بلندگو البته. و فحش می دهم. حقیرتر از وضع ممکن امکان ندارد. هرچه می شود فحش می دهم، عادت می کنم و باز هم فحش می دهم.
متن در نمی آید. خب نیاید به درک. دوست ندارم ویرایش کنم. حتی دوست ندارم آغاز و پایانی متصور باشم. دندانم.
دختری که روسپی می شود تا مرا شکست دهد. بارها شکست خورده ام. ولی حتی یک بار نداده است. روسپی شد، شکست داد، و نداد. واقعن چیزی از من باقی نمانده است. درد نشت می کند درون فکم، به سرم می زند و دختری که روسپی نمی شود، نمی دهد، و من را به گه می کشد. خودش را هم احتمالا.
و حالا منتظر مسیجی که نمی آید. می خواهم آلت دست شوم. خودم را باور نمی کنم از بس که شکسته ام. ملوس شدنی اغوا گرانه از پشت خطوط، ناز شدن، بیمار شدن، و باز هم فریب می خورم. عادت کرده ام به این بی همه چیزی. قبل ترها وضعم بهتر بود.
دنیا دارد ملوسگی را ترویج می کند. ناز کردن، ناز کشیدن، شیک شدن، بچه شدن و شاشیدنم به همه آداب دختر بچه و گربه. شلام. خفه شو.
به پهلوی چپ برمی گردم. روی قلبم فشار می آید. طاق باز می شوم و باز نور روانی زرد لامپ کم مصرف. به راست بر می گردم. باد سردی از درز پنجره به صورتم می خورد. دندان سگ پدر. درد به بالای ابروی چپم می رسد.
دوست دارم بمیرم. ولی واقعا اعصاب زندگی بعدش را ندارم. کاش بمیرم ولی ندانسته و بعدش هیچ خیزشی در کار نباشد. حساب دختر روسپی را هم از من می کشند. کاش آنور دنیا، توی قعر جهنم، خدا جایی برای لج کردن من با خودش تعبیه کرده باشد. متنفرم از اینکه نتوانم با او لج کنم. به حقیرترین وضع ممکن و با دندانی دردآلود دراز کشیده ام. و به حقارت پیش رو فکر می کنم. مسخره.

No comments:

Post a Comment